روستای دشت از بجنورد حدود 135 کیلومتر فاصله دارد و خود روستا تا جاده ی اصلی حدود چهار کیلومتر فاصله دارد. این روستا در حاشیه ی غربی جنگل واقع است. در اهمیت این جنگل همین بس که جنگل گلستان در سال 1354 به پارک ملی ایران تغییر نام پیدا کرد و در فهرست میراث یونسکو به عنوان یکی از 50 ذخیره گاه زیست محیطی کره زمین به ثبت رسیده است و پس از انقلاب 57 به نام "پارک ملی گلستان " تغییر نام داد .

ساعت 10 روز پنجشنبه 6/9/93 اعضای گروه کوه نوردی آلاداغ در چهارراه پانزده خرداد جمع شده و با یک دست گاه مینی بوس به سمت روستای دشت حرکت کرده . و در ساعت 12:30 دقیقه به روستای دشت رسیده و شب را در خانه همنوردمان آقای محسن میرقرچانلو سپری کرده و در ساعت 6:30 صبح با طلوع خورشید به سمت روستای دشت شاد که فاصله آن تا روستای دشت 35 کیلومتر است حرکت کرده و در ساعت 9 صبح به این روستا رسیده ، که این روستا آغاز سفر خاطره انگیز ما در جنگل است رسیدیم .

راهپیمایی در کوره راهی که به جنگل منتهی می شود بسیار لذتبخش است و در عین حال  هرگاه کوره راه را گم کنید نگران می شوید گم شوید . نخست هنگامی حرکت کردیم که هنوز هوا آفتابی بود ؛ و گروه با توجه به شب مانی در روستای دشت با تجهیزات کامل عازم به این روستا شده . با شتاب گام برمی داشتیم .این کوره راه در دامنه ی تپه ی بلندی بود که در پس جلوی آن جنگل در برابر دیدگانتان نمایان می شد.هنگامی جنگل در برابر دیدگانتان نمایان می شود ، احساس نشاط  و شکوهی به شما دست می دهد که شاید بدون تجربه ی مستقیم قابل درک نباشد! پس از گذشت حدود یک ساعت در قسمتی که مشرف به روستای کندزکوه مشغول صرف صبحانه شده

از این پس جنگلی در پیش روی شماست که اگر بلد راهی همراهتان نباشد گم می شوید و در این مرحله از سفر است که درمی یابید چقدر یافتن کوره راه های جنگلی اهمیت دارد و چقدر دیدن آن نیاز به مهارت و دقت؟ سفرمان را به  درون جنگل فراموش نمی کنیم که با دوست خوبمان آقای مجید میرقرچانلو همراه بودیم و با  شناخت آن از کوره راه ها پا به سرزمین بکر و ناشناخته ی جنگل گلستان گذاشتیم و اگر تجربه ی دوستمان نبود هرگز نمی توانستم چنین مسیری را طی کنیم. دوستم از دوستداران طبیعت و مانوس با آن بود و گویی شم او در جاهایی که نمی توانستیم راه بیابیم به او کمک می کرد..هرچند این تجربه ها  مرا از عالم مفاهیم و مقولات بیرون آورد و جهانی زیباتر و رنگین تر از آن ها در برابر دیدگانم گشود. من جهانی غیر از آنها نمی شناختم و می پنداشتم واقعیت را تنها در آنجا می توان یافت! حال آن که این مفاهیم و مقولات اند که از جهان تجربه های مستقیم ما آگاهانه یا ناآهانه  پدیدار می شوند و هستی می یابند. وصف آب گوارا هیچگاه نمی تواند تجربه ی گوارایی را در شما بیافریند مگر آن که پیشتر آن را کمینه یک بار مزمزه کرده باشید. طبیعت این ادراک حسانی را در اعضای گروه پدید آورد و چون شاعران که گاه از بیان احساسات خود ناتوان و متحیراند ؛ همه را به حیرت وا می داشت. چقدر لذت بخش است که طبیعت را  بدون آن شیشه های کبود مفاهیم ببینی.

جنگل از برگ درختان پوشیده بود و گاه در گودالی از برگ های قهوه ای فرو می رفتیم و گاه در میان درختان کوتاه و بوته های خاردار گرفتار. ولی ناگهان این سرگردانی ما با دیدن درختانی که بر پوسته ی آنها لکه های قرمز رنگی بود پایان یافت. آری درختان را جنگلبان ها برای یافتن راه علامت گذاری کرده بودند. ولی هر چه بیشتر آن ها را پیگیری کردیم کم کم  حوالی بعد از ظهر شاید حدود ساعت سه یا چهار بود که صدای ماشین ها را در جاده گلستان شنیدیم.از این که سرگردانی ما پایان یافت بسیار خوشحال شدیم .جنگل از سطح جاده حدود سه چهار متری بلندتر بود.راهی یافتیم و به کنار جاده آمدیم. با موهایی ژولیده  و لباس هایی گلی و به رنگ سبز و قهوه ای که حاصل سرخوردن ما  و افتادن در گودال های انباشته از برگ بود، در کنار جاده ایستادیم که مینی بوسی هم از قبل منتظر ما بود در همانجا پس از صرف نهاری مختصر راه بازگشت به بجنورد را پیش گرفته. هرگاه جاده جنگل گلستان را طی می کنم و آن فضای رویایی پیشین را در خاطر می آورم که چگونه از میان تونلی سبز می گذشتیم و از این همه زیبایی حیران می شدیم. اکنون جای افسوس دارد که جاده ی دو بانده ای در حال ساخت است که کم از آن سیل مهیب نیست و دور نمی بینم که کم کم حاشیه ی جاده از درختان تهی شود و حیات وحش و جنگل گلستان به دو بخش شمالی جنوبی تقسیم گردد و این زیستگاه کم نظیر از تنوع گیاهی و جانوری تهی گردد و دیگر رنگ سبز درخشان درختان و صدای فرح بخش پرندگان و آوای جانوران گوناگون جنگل و نیز ترنم جریان آب را نبینیم و نشنویم و فقط صدای دهشتناک  "تکنیک "آزارمان دهد.

با تشکر فراوان از آقای محسن میرقرچانلو  و همچنین از  برادر ایشان آقای مجید میرقرچانلو که راهنمای گروه را برعهده داشتند.